سیاسی ترین اثر دنیای جنگ ستارگان | یادداشتی بر سریال Andor

Andor

سیاسی ترین اثر دنیای جنگ ستارگان | یادداشتی بر سریال Andor

مون مدیا | سریال دو فصلی Andor که در اصل پیش‌درامدی بر فیلم Rogue One: A Star Wars Story محسوب می‌گردد، از چنان کیفیت بالایی برخوردار است که هیچگونه شباهتی به آثار ناامید کننده کنونی دنیای جنگ ستارگان ندارد. داستان سریال درباره‌ی زندگی مردم و افراد مختلف زیر سایه اعمال شیطانی حکومت مستبد امپراطوری کهکشانیست و تشکیل اتحادی از شورشیان را روایت می‌کند که در نهایت به اتفاقات فیلم “Rogue One” و سپس “Star Wars: Episode IV – A New Hope” مرتبط می‌شود. در روزگاری که مجموعه Star Wars هم جذابیت جهان‌سازی خود را از دست داده و هم در خلق شخصیت های مجذوب کننده جدید ناتوان است، آندور با بیان داستانی دیستوپیایی آمیخته به درام و وحشت سیاسی تمام توان خود را به کار می‌برد تا قصه‌ای تمام و کمال به مخاطب خود تحویل دهد؛ ابعادی از دنیای جنگ ستارگان که شاید هیچکس جز تونی گیلروی آنطور که باید به آنها نپرداخته است. ممکن است مفاهیم به وسیله دسیسه ها دچار فریب گردند، حقیقت ها پنهان و طریقت ها از مسیر خود منحرف شوند اما همیشه این امیدواری وجود دارد حقایق اصل خود را بازیابند. این مطلب یادداشتی بر سریال اندور و بررسی مفاهیم و ارجاعات سیاسی آن است.

Andor

در قدم نخست سریال بنیادین ترین علت جذابیت دنیای جنگ ستارگان را باز می‌یابد. گرچه دنیاسازی جرج لوکاس بحث جالب توجهیست اما دلیل اصلی محبوبیت سری جنگ ستارگان و از آن مهم تر دلیل برتری سه گانه کلاسیک را می‌توان مجموعه شخصیت های اصلی جذاب آن عنوان کرد. شخصیت هایی که هر یک ظاهر، لحن و انگیزه های متفاوتی نسبت به یکدیگر دارا هستند و تعامل آنها با یکدیگر در دنیای داستان اثری دیدنی را خلق می‌کند. سریال اندور نه فقط درباره کسین اندور بلکه در رابطه با طیف زیادی از شخصیت های اصلی از جناح ها و عقاید مختلف است که شکل گیری اتحادی از شورشیان را علیه امپراطوری کهکشانی روایت می‌کند. اندور داستان انسان های عادی و مردمان بطن جوامع دنیای جنگ ستارگان است نه سلحشوران لایت سیبر به دست برگزیده و یا قهرمانان مقدر شده. شخصیت ها همگی در جریان پس زمینه دنیایی از توطئه ها و دسیسه ها حرکت می‌کنند و کوچک ترین اعمال امپراطوری که دنیای آنان را فرا گرفته بر جزئی ترین بخش های زندگی آنان اثرگذار است. جزئیاتی در سریال به نمایش گذاشته می‌شود که سفر های ماجراجویانه دیگر آثار دنیای جنگ ستارگان یا وقت پرداخت به آنان را دارا نیستند و یا علاقه‌ای به این میزان از پردازش دقیق به جهان پس زمینه داستان ندارند. همه این ها متاثر از ژانر خاص و لحن متفاوت سریال نسبت به اغلب آثار جهان جنگ ستارگان می‌باشد؛ خط روایی بجای آنکه حماسه‌ای توخالی را روایت کند خود را درامی پادآرمانشهری حاوی وحشت سیاسی مبدل می‌کند.

اندور با اینکه به اصل دلیل جذابیت جنگ ستارگان باز می‌گردد اما کاملا در مسیری متضاد با ماهیت کنونی این مجموعه قدم بر می‌دارد. داستان در اغلب اوقات منطق و قوانین خود را فدای ساخت درام و هیجان کاذب نمی‌سازد. سریال حتی در طول دو فصل و بیست و چهار اپیزود حتی یک لایت سیبر را هم به نمایش نمی‌گذارد اما مملو از سکانس های متعدد قطع و وصل سیم ها به دستگاه های عجیب ارتباطیست که شورشیان داستان یک پیام ساده خارج از چشم و گوش سلطه‌گر امپراطوری روانه یکدیگر کنند. تونی گیلروی و تیم نویسندگی اثر از قدرت محتوا در بطن داستان آگاهند و از این موضوع به عنوان ابزاری برای روایت عمیق تر داستان خود استفاده می‌کنند. پیام داستان الزام به قیام علیه نظام فاسد و سلطه‌گریست که از هیچ شرارت در برابر دیگران دریغ نمی‌کند. اندور پر از صحنه های ملموس ظلم افرادیست که به انتخاب خود به ظلم روی آورده‌اند. روایت قصه بجای شخصیت‌زدایی از افراد شرور و شخصیت های منفی داستان به آنان عمق بخشیده که بیننده و مخاطب بیشتر درک کند که چگونه داستان کلی جنگ ستارگان در رابطه با نبرد خیر علیه شر است و چرا جنگیدن با شر ارجحیت دارد. آنتاگونیست ها و شخصیت های منفی اغلب اوقات در آثار مرتبط با جنگ ستارگان شخصیت هایی احمقانه و کاریکاتوری به تصویر کشیده می‌شوند اما در اندور نه تنها به شخصیت و انگیزه های پرت ترین و پایین رده ترین بخش های امپراطوری پرداخته می‌شود بلکه سلسله مراتب سازمانی آن ها هم بر پایه عقل و منطق حفظ می‌شود، به گونه‌ای که پس از گذشت سه اپیزود حتی یک استورم تروپر که ساده ترین سربازان نظامی دنیای جنگ ستارگان که در دیگر آثار فقط به جهت قلع و قمع شدن توسط پروتاگونیست در صحنه حضور می‌یابند نمی‌شوید. موضوع سیاست به بخش مهمی از داستان سریال تبدیل می‌شود و تاثیر آن بر عامی ترین مردم تا پیچیده ترین ساختار های حکومتی به نمایش گذاشته می‌شود. سریال در زمینه سیاسی درک و فهم بالایی از خود نشان می‌دهد و با الهام از بحران های سیاسی-اجتماعی جهان واقعی دنیای جنگ ستارگان را به زمین بازی خلق ایده های خود تبدیل می‌کند.

Andor

مردی بی‌گناه به اشتباه به زندان مخوف فرستاده می‌شود که نه خبری از دنیای بیرون به آن وارد و نه شخصی زنده از آن خارج می‌شود. جامعه‌ای محلی با آداب و فرهنگی خاص که خود را گرفتار سلطه‌ی امپراطوری سلطه‌جو می‌بیند. گروه های انقلابی شدیدا پراکنده با طیف سیاسی و خط فکری متفاوت که برای تشکیل اتحادی ساده علیه ظلمی که جهان آنان را فرا گرفته به تقلا می‌افتند. دستکاری استعمارگرایانه حقایق و روایت ها زیر پرچم اقدامات قانونی. شخصیت های نیکی که به اجبار دست به عملی ناپاک می‌زنند تا تغییر میسر گردد. این ها تنها بخشی از ایده هاییست که اندور در روایت خود به بهترین شکل ممکن پیاده‌سازی می‌کند. این سریال که از پرخرج ترین آثار امروزی محسوب می‌گردد همه توان خود از تصویرسازی و کستینگ فوق العاده گرفته تا سناریو سازی و دیالوگ نویسی شاهکار را به کار می‌برد تا آنچه را که امروز به آن بدل گشته را به نمایش بگذارد. داستان به لحاظ سیاسی چنان هر آنچه که از منظر خود شریر است را رادیکالیزه کرده و مبارزه با آن را واجب می‌داند که چگونگی چراغ مثبت گرفتن چنین داستانی با چنین لحنی از دیزنی سوال برانگیز به نظر می‌رسد. ظرافت و پرداخت به جزئیات در سریال به جایی می‌کشد که در پس زمینه روایت در برخی سکانس تمثیلی از اوضاع اخلاقی و احوالات روحی شخصیت ها می‌شود. برای مثال در سکانس مکالمه بین لوتن و مخبرش در سازمان آی‌اس‌بی یعنی لانی در قعر طبقات ساختمانی، لوتن اینگونه سقوط چارچوب های اخلاقی خود را بیان میکند:

آرامش، مهربانی، همدلی، من از تمام فرصت ها برای آرامش درونیم دست کشیدم. ذهنم رو به فضایی تاریک تبدیل کردم،  افکارم رو با ارواح به اشتراک می‌گذارم. هر روز از خواب بیدار می‌شم به یاد معادله‌ای که پونزده سال پیش نوشتم، معادله‌ای که فقط یک جواب داره، من محکوم به کاری هستم که انجام میدم. خشمم، شخصیتم، امتناعم به تسلیم و اشتیاقم به نبرد، اون ها من رو در مسیری قرار دادند که راه برگشتی ازش نیست. آرزو داشتم منجی در برابر بی‌عدالتی باشم بدون اینکه بهاش رو در نظر بگیرم و به مرور زمان وقتی به زیر پام نگاه کردم، هیچ چیزی زیرش نبود. فداکاری من چیه؟ من محکوم به استفاده از ابزار های دشمنم برای شکست دادنشون هستم. شرافتم رو برای آینده شخص دیگری به آتش می‌کشم. زندگی‌ام رو نابود می‌کنم تا طلوعی بسازم رو که می‌دونم هیچوقت نمی‌بینمش. و اون لحظه‌ای که این نبرد رو آغاز کردم آگاه شدم که هیچ قدردانی از من به عمل نخواهد آمد. پس من چه چیزی رو فدا می‌کنم؟ همه چیز رو!

Andor

اما این سوال پیش می‌آید که آیا تا این میزان استفاده از ژانر هایی چون وحشت سیاسی و جاسوسی در سریال کار درستی محسوب می‌گردد یا خیر؟ برای یافتن پاسخ این پرسش باید به یکی از مصاحبه های خالق خود این فرنچایز یعنی جرج لوکاس بازگشت. در جنگ ستارگان نیرو های شورشی به عنوان شخصیت های مثبت در داستان قلمداد می‌شوند، افرادی که تجهیزات نظامی محدودی داشته و در برابر امپراطوری سازمان یافته و تا بن دندان مسلح قرار دارد. این در حالیست که عموما چنین گروه های در دنیای واقعی توسط بسیاری از کشور ها به عنوان تروریست شناخته می‌شوند. جرج لوکاس بیان کرد که در زمان خلق مجموعه جنگ ستارگان، شورشی های داستان رو به نحوی از نیرو های ویت‌کنگ در جنگ آمریکا و ویتنام الهام گرفته است. پس جنگ ستارگان از همان ابتدا بستری برای استفاده از پیام های سیاسی و ضد امپریالیستی بوده است و بازگشت تونی گیلروی به این اصل به جهت بیان موضوعات داغ سیاسی روز دنیا در قالب یک داستان نه تنها عیب و ایراد نبوده بلکه عملی خلاقانه به شمار می‌رود.

Andor

از اندور می‌توان به عنوان نقطه عطفی در میان تمام آثار ناامید کننده پلتفرم دیزنی پلاس یاد کرد. سریال نه تنها از لحاظ داستان‌سرایی و شخصیت پردازی از سطح نسبتا بالایی برخوردار است بلکه بصری نیز کم عیب و نقص به نظر می‌رسد. شاید تنها ایرادات بسیار واضحی که بتوان به اندور گرفت روند کند شروع داستانگویی در هر دو فصل، و سرعت روایی بالای فصل دوم است. با اینحال نباید از بازیگری کست سریال نیز یادی نکرد؛ حتی فرعی ترین شخصیت های سریال نیز چون اندی سرکیس در نقش کینو لوی و فارست ویتاکر در نقش ساو گررا در همان مدت زمان حضور کوتاهشان درخشان به نظر می‌رسند. سوای این مسائل اندور درک سیاسی نسبتا مناسبی نیز از خود نشان می‌دهد که با توجه به سابقه‌ی تونی گیلروی این موضوع منطقی به نظر می‌رسد. داستان سریال به درک سطحی مخاطبین عام و درک عمیق مخاطبین خاص خود آگاه است و می‌کوشد تا هر چه بهتر چهره یک نظام شیطانی امپریالیستی-فاشیستی (البته از دیدگاه خود گیلروی) را به تصویر کشیده و ساده ترین ارتباطات زندگی عوام جامعه و ایدئولوژیک ترین نگاه های قشر نخبه را به مسائل سیاسی نمایش دهد. پروپاگاندا به عنوان سلاحی به مانند دیگر ابزار های شریر سلب کننده حقیقت نشان داده می‌شود و داستان این شهامت را پیدا کرده که نسل کشی مردمانی را به تصویر کشیده و از بیان حقیقت در رابطه با آن نترسد. اگر نگاهی کلی داشته باشیم اکثریت موضوعات سیاسی سریال همچون چگونگی خلق مجموعه توسط جرج لوکاس رفرنس ها و اشاراتی از جهان ما هستند؛ اشاراتی که با چنان ظرافتی در داستان به کار برده شده‌اند که اثری تماشایی را ساخته اند.

5/5 - (8 امتیاز)

تبلیغات شما

دیدگاه کاربران (2 دیدگاه)

دیدگاهتان را بنویسید